loading...
قلم دل
پوریا بازدید : 171 جمعه 28 تیر 1392 نظرات (0)

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره..


میفهمی پیر شده...!


وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه..


میفهمی پیر شده...!


..........................................................

وقتی بعد از غذا یه مشت دارو میخوره..


میفهمی چقدر درد داره...!


و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های توست


دلت میخواد....


به نظرت دلت میخواد چیکار کنی...؟

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه

 

پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه

 

مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت

 

پدرم لبخندی زد و گفت :

 

یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی


و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!


... ... ... ... یادته نمی تونستی ...

 

یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...

 

اشک تو چشمام جم شد ...

 

نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیاوب قلم دل راه دوست دارید و به درد شما کاربران میخورد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 60
  • بازدید ماه : 317
  • بازدید سال : 3,075
  • بازدید کلی : 28,889